طاهاطاها، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

طاهایی

سفر به شمال قبل از تولد دو سالگی

1394/3/9 13:45
472 بازدید
اشتراک گذاری

سوم خرداد 94 بود صبح که با ماشین همراه مامانی و بابایی عازم محمود آباد شمال شدیم. صبح زود راه افتادیم و صبحونه نون و آش خوردیم. تو این سفر برعکس من زیاد نخوابیدم و در ضمن تو صندلی خودم هم ننشستم. مامانی با من عقب نشسته بود. از جاده چالوس رفتیم. وای چقدر پیچ داشت من سرم داشت گیج می رفت و یه کارهایی کردم که نگم بهتره.

اینجا اصفهان هست. ناهار خوردیم و بابایی مشغول عوض کردن پوشک من. عکس از بالا تنه گرفته شده.خندونک

تو این سفر سه تا اسباب بازی هم گرفتم. هر تیکه راه یه دونه. اینی که دستم هست یکیش هست.

اینجا در حال کشف مورچه ها بودم.

 

اینا هم عکسای محمود آباده

خیلی قشنگ بود. کنار ساحل، فضای سبز عالی. جای همه خالی

از همه بهتر این بود که قسمت بازی کنار دریا و رستوران بود. در هر صورت باید از اونجا رد می شدیم

این سرسره کوچولو تو کار من نیستا فقط برای عکس گرفتن حاضر شدم برم روش.

در حال قدم زدن بودیم کنار دریا که یه اثر هنری هم خلق کردم«جای پای من و بابایی»

من عاشق این اسبه بودم. همش یادش می کردم که بریم اسب

زیاد با کالسکه اش حال نکردم ولی

یه پیاده روی حسابی هم صبح داشتیم که تو راه همش چیای جالب می دیدم.

اینم رستوران موقعی که من داشتم صبحونه می خوردم.

یه جایی که خیلی عالی بود شهربازی بود. هلی کوپتر، ماشین و اسب هم داشت که بابایی برام سکه گرفت که من سوار بشم. آهنگ هم می زدن.

از همه بیشتر این ماشینه رو دوست داشتم.

اینم اون سرسره ای بود که من می رفتم سر می خوردم. بابایی بهم یاد داد که تا بالا هم خودم تنهایی از پله برم بالا. پله هاش میله ای بود من تا حالا این مدلی نرفته بودم بالا.

اینجا رفته بودیم آب تنی. چون سه تایی تو آب بودیم نشد عکس بگیریم. بعدش که من لباس هام رو عوض کردم نشستیم کنار دریا و من مشغول کشف این سنگ ها و گوش ماهی های ساحل شدم. البته کلی هم رو سر و پای بابایی ریختم.

اینم چهار چرخه ای بود که سه تایی سوار شده بودیم. یه 45 دقیقه مامان و بابا رکاب زدن و من هم هدایتشون می کردم. آخرش هم با یه چهار چرخه دیگه مسابقه گذاشتیم که ما بردیم. هورااااااااااا

وقتی طاهایی خودش می خواست عسل بخوره....

بدون شرح....

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان لیانا
9 خرداد 94 15:57
عزیزم خیلی نازه ماشالا خدا حفظش کنه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به طاهایی می باشد