ماه هفدهم زندگي من
من هر روز با دایی نیما که بهش می گم نانا میرم پارک
اینجا لوله آب پیدا کردم. آبش کجاستتتتتتت
کلا گیر این لوله آب هستم
چی بگم والا. این توپ قلقلی ها رو بهش می گن گردو. یعنی آشپزخونه مامانی اوضاعی داشت
آخه مگه تو دختري
اينم اسبم كه بابايي برام خريده و روش پيتيكو پيتيكو مي كنم.
با ماماني و بابايي رفتيم تولد. من گفتم قبلش يه تيپ بزنم
طاهايي تا الان هشت تا دندون كامل داره به اضافه سه تا كه نصفه در اومده
من ديگه عين موشك ميدوم. دوست ندارم دست مامان و بابايي رو هم بگيرم. خودم بلدم راه برم. عاشق پارك و فواره اش هستم. ماماني ديدن داشت وقتي من برگشتم خونه و منو عين موش آبكشيده ديد.
چقدر شبيه حموم خونه هست اينجا. آب بازييييييييييييييييييييي
با بابايي رفته بودم پارك كه گفتم يه حركت ورزشي هم انجام بدم. ماشاءاله پهلوون كوچولو
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی